جشن سیسمونی
عزیز دل مامان امروز 14 دی ماه 96 که تصمیم گرفتیم برات جشن سیسمونی بگیریم که با تولد بابا یکی شد که با یه تیر به قول معروف دو نشون زدیم و جشن تولد بابایی رو هم گرفتیم
مامان جون از روز قبلش کلی تدارکات دیدیم خلاصه همه دایی ها رو به کار انداختم و دایی سعید تمام بادکنک ها رو زد..
دایی سیروس کارت دعوت ها رو داد
دایی علی تو چیدمان و تهیه غذاها کمک مامانی داد .. ولی متاسفانه بابایی دیر اومد و نتونست کمکم کنه که از بابایی دلخور شدم. البته بابت جشن دست بابایی درد نکنه چون خرج اون و بابا جون داد..
راستی برای جشنت عزیز و عمه اکرم هم اینجا بودن البته عمه کسالت داشت نباید تو شلوغی میومد که رفت خونه عمه اعظم و مهمون ها که کم شد اومد.عزیز و عمه اعظم هم یکم دیر اومدن که دوباره تماس گرفتم که عمه اکرم گفت اومدن.. بعضی از مهمون ها هم نتونسته بودن بیان. خلاصه خیلی بهم خوش گذشت چون داشتم اولین جشن دخترم و برگزار میکردم و منتظر عزیز دلم بودم و مهمتر اینکه روز قشنگی بود چون تولد بابا بود
ردپا و ورودیه خونه جهت راهنمایی مهمون های عزیز
اینم نمایی از میز جشن که تم سیسمونی و با بابایی خریدیم..
و اما خوشمزگی ها...
و اما شیرینی فرنتینا که من و بابایی عاشقشیم
اینم ژله چند لایه و دیزایینشون که کلا یه صبح تا بعدازظهر درگیرم کرد... و کادوهایی که مهمون ها هم زحمتش و کشیده بودن و برای دختر گلم آورده بودن که دست همشون درد نکنه
و گیفت هایی که در آخر به مهمونها داده شد
و در آخر هم من و بابایی که آخر شب تولد بابا رو جشن گرفتیم البته دست بابابزرگ درد نکنه که امسال کیک تولد بابا رو خرید و هم کادو برای بابا یه کیف لب تاپ هدیه داد..
اینم از بقیه عکس ها عسل مامان..